گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
پنج شنبه 1 تير 1396 ساعت |
بازديد : 337 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را
میکشم در این باد
هرچه باداباد...
سهراب سپهری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 275 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که میچیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی میپیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کرهای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
من نمیدانم
كه چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، كبوتر
زیباست.
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست؟
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!
واژه ها را باید شست!
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فكر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی كرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر كاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رختها را بکنیم
آب در یک قدمی است...
سهراب سپهری
برچسبها:
سهراب سپهری ,
زندگی ,
رسم خوشایند ,
گل ,
ابدیت ,
توان ,
کرکس ,
اسب ,
حیوان ,
نجیب ,
بشقاب ,
چشم ها را باید شست ,
پل ,
قطار ,
مجذور ,
هندسه ,
قارچ ,
غربت ,
پنجره ,
فکر ,
هوا ,
باغچه ,
هواپیما ,
مرغ مهاجر ,
طاقچه عادت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 335 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
قاصدک شعر مرا از بر کن
برو آن گوشه ی باغ
سمت آن نرگس مست که زتنهایی خود دلتنگ است
بنشین روی نسیمی که از احساس ربون می آید
وبخوان شعرم را در گوشش
یک نفر خواب تورا می بیند
یک نفر لحظه ای از یاد نخواهد برد تورا
یک نفر شور دلش عشق صمیمانه ی توست
قاصدک شعر مرا از بر کن
گرنمی خواهی قدم زن در دل تا رم ببین
شادی و غصه به هم آمیخته
قاصدک بر اوج دلم پر بگشای
وسفر کن در اوج نسیم
میدانی قاصدک مهربانی های من بی انتهاست
لبخندم جاریست
وقتی در عمق نسیم می خواند
عقده بازی های پنهان دلش را در دلم
من فقط سعی وجودم دارم
که تبسم راکنم جاری جرین عشق بی ریا
قاصد برگوش شبنم برسان
یاسی بی انتها درکوی توست
وسرت رابرنمیگردانی
تا مبادا که به چشمان ظریفت بخورد
چهره ی معصوم یاس
یا مبادا که به گوشت برسد
آن ندای بی نوا
قاصدک جان من تو را تقدیم شبنم کردم
لایق چون تونبودش برگرد
من میخواهم تورا محو تماشای شقایق بکنم
یا ستاره روشن
تا بفهمی سر سپرده یاس است
یاکه عاشق یاکه یک دیوانه
قاصدک شعر مرا از برکن
وبخوان شعرم را
در ره طولانی عشق
قاصدک شعر مرا گونه ای از بر کن
تا فراموش نشود از ذهنت
ولی از یاد مبر
شعر من بی انتهاست...
سهراب سپهری.
برچسبها:
سهراب سپهری ,
قاصدک ,
شعر ,
باغ ,
نرگس ,
مست ,
دلتنگ ,
نسیم ,
خواب ,
شور ,
دل ,
عشق ,
قدم ,
مهربانی ,
لبخند ,
یاس ,
ندا ,
بی نوا ,
محو تماشا ,
شقایق ,
ستاره ,
روشن ,
دیوانه ,
تبسم ,
شبنم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 240 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبهام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.
سهراب سپهری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 6 تير 1395 ساعت |
بازديد : 464 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبهام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.
سهراب سپهری
برچسبها:
سهراب سپهری ,
تک درخت ,
شعر ,
خدا ,
شب بو ,
کاج ,
قانون ,
کعبه ,
شهر ,
لب ,
موج ,
باغچه ,
نماز ,
تکبیره الاحرام ,
علف ,
ذرات ,
متبلور ,
وضو ,
تپش ,
پنجره ,
طیف ,
سجاده ,
جانماز ,
چشمه ,
قبله ,
گل ,
گل سرخ ,
سرخ ,
مسلمان ,
قانون ,
گیاه ,
آب ,
آگاهی ,
شب بو ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 645 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب.
یا که در بیشه دور، سیرهیی پر میشوید.
یا در آبادی، کوزهیی پر میگردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمههاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بیگمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا، میکند روشن پهنای کلام.
بیگمان در ده بالادست، چینهها کوتاه است.
مردمش میدانند، که شقایق چه گلی است.
بیگمان آنجا آبی، آبی است.
غنچهیی میشکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را میفهمند.
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم.
سهراب سپهری
برچسبها:
آب ,
گل ,
سهراب سپهری ,
شعر نو ,
تک درخت ,
کفتر ,
فرودست ,
بیشه ,
سیره ,
پر ,
آبادب ,
کوزه ,
آب روان ,
سپیدار ,
اندوه دل ,
درویش ,
نان خشکیده ,
زن زیبا ,
لب رود ,
روی زیبا ,
زلال ,
مردم بالا دست ,
صفا ,
چشمه ,
جوشان ,
گاو ,
شیر ,
ده ,
چپر ,
خدا ,
جای پا ,
ماهتاب ,
روشن ,
پهنای کلام ,
چینه ,
شقایق ,
گل ,
آبی ,
غنچه ,
اهل ده ,
کوچه باغ ,
با خبر ,
مردمان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1815 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
تو مرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفي نيست
اما
نفسم مي گيرد
در هوايي که نفس هاي تو نيست !
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو ، که روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي ، که در سکوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالي اطراف نمي رهاند
و فکر مي کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد .
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 687 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست
شور من میشکفد
سهراب سپهری
درختــان بسیــار و آب روان
همی شد دل سالـخورده جوان
بیاراست شهـــری بسان بهشت
بههامون گل و سنبل و لاله کشت
فردوسی
برچسبها:
فردوسی ,
سهراب سپهری ,
نارون ,
صنوبر ,
برگ ,
کلاغ ,
دشمن ,
رایگان ,
آب روان ,
به سان بهشت ,
هامون ,
گل ,
سنبل ,
لاله ,
دل ,
سالخورده ,
جوان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|